سال تولد: ۱۳۳۶
محل تولد: تهران
سوابق تحصیلی: لیسانس کامپیوتر از دانشگاه شهید بهشتی، فوق لیسانس مدیریت از دانشگاه امیرکبیر
سوابق اجرایی: عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت، عضو هیات علمی مرکز تحقیقات مخابرات، رئیس شورای انفورماتیک وزارت علوم، دبیر شورای عالی اطلاع رسانی، نماینده ویژه رئیسجمهور در فناوری اطلاعات، رئیس سازمان فناوری اطلاعات ایران
اشاره اول: حالا دیگر حکمش را گرفته اما وقتی برای این گزارش به دیدنش رفتیم هنوز سمتی نداشت. انتخابش به عنوان رئیس سازمان فناوری اطلاعات دور از انتظار نبود. وقتی میانهروها در انتخابات پیروز شدند اولین اسمی بود که از داخل حوزه فناوری اطلاعات برای وزارت نامش سر زبانها افتاد و حتی در نظرسنجی موسسه پرسش نیز با اختلاف قابل توجهی نخست شد. خود وزیر پس از انتخابش در صحن عمومی مجلس تایید کرد از مشاوره و همراهی وی استفاده کرده و از روز نخست آمدن محمود واعظی هم در طبقه هفتم ساختمان سیدخندان دفتری دیوار به دیوار اتاق خود وزیر داشت. حرف زدن با او سهل و ممتنع بود؛ آسان از آن جهت که مردی است رسانهدوست و اجتماعی، نویسندگان این حوزه را میشناسد و طرفدار روزنامهنگاران تخصصی و اطلاعرسانی آزاد است. دشوار بود چون هم روزهای پرمشغلهای را میگذراند و به ناچار از استراحت و جلساتش برای این گپ طولانی زد و دشوارتر بود چون نصرالله جهانگرد عمر سیاسیاش همعرض با تاریخ جمهوری اسلامی ایران تنیده شده است و ناگزیرید ملاحظات زمان و زمانه را در نوشتن روزگارش رعایت کنید. تکیهکلامش وقتی پای مصالح جمعی در میان است این است که مکث کند و بگوید:«… باقی بماند برای یک زمان دیگر.»
اشاره دوم: صنف فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران از دو منظر متفاوت نصرالله جهانگرد را میشناسد. طیف مخابراتیها از میانه دهه ۶۰ با او آشنا شدند که به عنوان جوانی با تجربه سیاسی و تحصیلات فنی به مرکز تحقیقات مخابرات آمد و در کنار جریانات سیاسی هنر مدیریت را آموخت تا طی یک دهه گذشته شاخصترین دولتمرد حوزه فاوای ایران باشد ولی داستان جهانگرد با بدنه بازار فناوری در میانه دولت اصلاحات کلید خورد. او نماینده ویژه سید محمد خاتمی و رئیس شورای عالی اطلاعرسانی بود و با طراحی و توسعه طرح «توسعه کاربری فناوری اطلاعات» موفقترین و در عین حال پرحاشیهترین دوره فاوای کشور را پایهگذاری کرد. مانند هر دولتمرد دیگری او نیز منتقدان و مدافعان بسیاری دارد اما همگان باور دارند بازگشت آقای تکفا میتواند آغاز یک عصر جدید برای فناوری کشور باشد لیکن خود وی واقعگرایانه در صفحات آتی پیوست نشان خواهد داد تکفا نه حاصل یکروزه یک دولت که نتیجه جریانی تاریخی و زمانبر است.
تقریبا همه قدیمیهای صنف، خاطره به خاکسپاری پدرش را همراه دارند. ساکنان سلسبیل جنوبی دو سال پیش شانس آن را داشتند که ظرف چند ساعت تقریبا تمامی بضاعت مدیریتی ارتباطات کشور را یکجا ببینند. از دولتمردان قدیمی نظام گرفته تا خردهشرکتهایی که طی تکفا پدید آمدند و از نظامیان صاایرانی گرفته تا موسسان سازمان نظام صنفی همه در مسجد کوچکی گرد آمدند که ظاهرا پدرش از ریشسفیدان آن بوده و وقتی غبار ماشینهای میلیاردی فرو نشست این پرسش باقی ماند که چه محلهای نصرالله جهانگرد را در دامان خود پرورش داده است.
متولد بهمن ۱۳۳۶ در تهران است. در یکی از سیاسیمذهبیترین محلههای تهران یعنی همان سلسبیل که این روزها محدود به حوالی خیابان رودکی است، به دنیا آمده و بزرگ شده است. خاطره پدرش هنوز پررنگ است. حالا که خسته از یک روز پرجلسه در اتاق کوچک موقتش با وضو نشسته تا فرصت بدهیم نمازش را بخواند؛ تعریف میکند پدرش با اصلیت اصفهانی در اثر فعالیتهای سیاسیاش در پیش از انقلاب مدتی زندانی و در نتیجه از شرکت واحد اتوبوسرانی اخراج میشود. چون مقلد شناختهشده امام خمینی (ره) بوده، ناگزیر میشود به کار آزاد روی بیاورد و با راه افتادن کسب و کارش تبدیل به یکی از معتمدان محل میشود. خودش به شوخی میگوید:«اخراجش سیاسی بود ولی به بخش خصوصی که رفت عاقبت به خیر شد.»
آموختن
خاطرات زیادی از حضور کودکانه در مسجد مانند قرآن آموختن پس از اذان صبح نزد امام جماعت وقت دارد و معتقد است فضای ذهنی و فکری محله و خانواده در شکل دادن روحیهاش بسیار موثر بوده. در همان محل دوستانی همچون مرتضی حاجی وزیر مشهور اصلاحطلبان و ابوالقاسم سرحدیزاده بنیانگذار حزب اسلامی کار را به خاطر میآورد. خانواده مادریاش فرهنگی و شاغل در فضای آموزشی آن روز هستند، برای همین هرچند مادرش خانهدار است ولی سوادآموخته و اهل مطالعه بوده و حتی فرزند ارشدش را که نصرالله باشد، برخلاف جریان رایج روز به کودکستان میفرستد. ابتدایی را به مدرسه سرافراز در همان محله میرود و چون به قول خودش نخوانده هم درسش خوب بوده، دبیرستان را در هدف شماره یک ادامه میدهد؛ مجموعهای که توسط جمعی از روشنفکران آن دوران همچون دانشمند برگزیده احمد بیرشک و هادی رهنما که دومی خودش در زمان تحصیل جهانگرد مدیر مدرسه است، پایهگذاری شده بود:«خاطرم هست که هر وقت بعد یا حتی قبل از اذان صبح به حیاط مدرسه میرفتیم میدیدم چراغ دفتر ایشان روشن است و هیچ وقت آن مرحوم دیرکرد یا بینظمی نداشت.»
تحت تاثیر یکی از دوستان صمیمی و خانوادهاش که همگی معمار هستند، تصمیم میگیرد برای دانشگاه معماری بخواند. به آتلیه میرود و حسابی درس میخواند اما وقتی برای دانشکده معماری امتحان میدهد، متوجه میشود فضای پذیرش شدیدا سفارشی است و به هیچ وجه بیطرفانه نیست. نمره طراحیاش را بسیار پایین میدهند و چون میخواسته فقط معماری بخواند بر حسب تصادف و از ترس اعزام به سربازی کم و بیش ناخواسته ریاضی دانشگاه صنعتی شریف را انتخاب میکند؛ انتخابی که ظاهرا هم جریان زندگی او و هم بعدها یک صنعت را دستخوش تغییر میکند.
در دانشگاه شریف به لطف مرتضی انواری رئیس دانشکده ریاضیات در دانشگاه آریامهر آن زمان به مدرسه عالی کامپیوتر راه پیدا میکند که تازه تاسیس شده بود ولی پس از انقلاب پایانی تراژیک داشت. همان سال ۵۵ انتخاب تصادفی او تبدیل به یک علاقه عجیب به رایانه در جهانگرد جوان میشود. با وجود اینکه فرصت دارد سال بعد دوباره در کنکور معماری شرکت کند، در میانه راه منصرف میشود و تصمیم میگیرد علاقه جدیدش در میان کامپیوتریها را دنبال کند. تفسیر طنزآمیزی از موقعیت آن روزش دارد:«در واقع ما به صورت هل دادن از آبشار نیاگارا پریدیم. وگرنه من خودم که تقریبا هیچ تصوری از رشته کامپیوتر نداشتم.»
مدارس هدف
احمد بیرشک ریاضیدان، تقویمنگار و پژوهشگر برجسته ایرانی و تنی چند از یارانش در خرداد ۱۳۲۷ با سرمایهای اندک معادل ۳۵۰۰۰ تومان، اولین مدرسه هدف را که نامش مخفف هنر، دانش و فرهنگ بود، بنیان نهادند.
گروه فرهنگی هدف، متشکل از چهار دبستان دخترانه و پسرانه و چهار دبیرستان بود و تا سال انحلال یعنی ۱۳۵۸ بیش از ۱۶ هزار دانشآموز دیپلمه تربیت کرد. گروه فرهنگی هدف از نظر تعداد دانشآموز یکی از بزرگترین مجتمعهای آموزشی ایران محسوب میشد و بارها تلاشهایی ناکام برای تکرار الگوی آموزشی آن در فضای تحصیلی کشور صورت گرفت.
مرتضی انواری
مرتضی انواری بنیانگذار مدرسه عالی کامپیوتر در ایران بود. از دبیرستان البرز دیپلم گرفت. او تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته فیزیک در دانشکده علوم دانشگاه تهران و در رشته ریاضیات در دانشگاه ایلینوی در اوربانا شامپاین انجام داد. پس از پایان تحصیلاتش در خارج از کشور در سال ۱۳۴۷ به ایران آمد و استاد و نخستین رئیس دانشکده ریاضی دانشگاه صنعتی آریامهر شد. «مرکز تعلیمات عمومی» که درسهایی در زمینه علوم انسانی عرضه میکرد، در سال ۱۳۵۱ زیر نظر او در دانشگاه صنعتی پایهگذاری شد و پذیرای بزرگترین نامهای ادبی و هنری زمان خود بود. وی در ۱۳۵۲ مدرسه عالی کامپیوتر را به ابتکار شخصی خویش افتتاح کرد اما پس از انقلاب در سال ۱۳۵۸ به آمریکا رفت و در دانشگاه ایالتی میشیگان، دانشگاه ایالتی کالیفرنیا و نیز دانشگاه کالیفرنیا در برکلی به تدریس پرداخت. آذرماه ۱۳۸۹ در المپیا در ایالت واشینگتن درگذشت. ۲۰ سال دانشآموختگان این مدرسه کل صنعت انفورماتیک ایران را اداره کردند.
جنگیدن
ورود جهانگرد به دانشگاه کبریتی است بر باروت سیاسی نهفته در محله و خانواده وی. در دانشکده کوچک آنها سازمانهایی همچون مجاهدین و شاخه جوانان حزب توده تشکیلات مرکزی دارند اما او جذب جریان اسلامی میشود. از همان ابتدا به شدت علاقهمند به کار تشکیلاتی است و تعریف میکند برایشان موفقیتی بود که در انتخابات تعاونی دانشجویان حزب توده را شکست سختی دادند. اعتصاب دانشجویان همزمان با درگذشت مصطفی خمینی فرزند امام راحل، دانشکده را به اعتصاب میکشاند و سرانجام نیروهای امنیتی فشار میآورند که دانشکده به کل تعطیل شده و همه دانشجویان به نظام وظیفه معرفی شوند. با دستگیری جمعی از دانشجویان قضیه بعد امنیتی پیدا میکند و مرحوم انواری ناگزیر به دخالت میشود. تلاش او برای آزاد کردن دانشجویان جهانگرد و دوستانش را به اینجا میرساند که دستهدسته برای ضامن شدن صف بکشند. بهار ۵۶ پیام امام درباره برائت طلبیدن از مارکسیستها به کل فعالیتهای سیاسی آنها را از تودهایها جدا میکند.
از همکلاسیان آن دورهاش عمدهای بعدها تبدیل به تکنوکراتهای انفورماتیک در رژیم بعدی میشوند از جمله: جعفر حبیبی رئیس دانشکده کامپیوتر شریف، محمد عسگری آزاد چهره شاخص سازمان مدیریت و برنامهریزی، محمدعلی گاوگانی در هیات مدیره شرکت خدمات انفورماتیک، مرتضی مقدسیان مرد الکترونیکی بانک ملت، حجتالاسلام علی ذوعلم مدیر طرح تولید و تدوین برنامه درسی، علی کرمانشاه معاون سابق وزارت ارتباطات و جمع کثیری از نیروهای دادهپردازی ایران که همگی از همان دوره آموزش اولیه را میبینند. به لطف سازمان برنامه دانشکده دارای ترمینالهایی برای پردازش کارتهای پانچ است و دست بر قضا جهانگرد چنان بر زبان برنامهنویسی فرترن مسلط میشود که حتی گاهی در اتاق مشهور رفع اشکال، قلمرو متخصصترین دانشجوها، مینشیند. در دانشکده اساتید آمریکایی یا حتی هندی حضور دارند و فضایی بینالمللی بر محیط آموزش حاکم است. واحد درسی مورد علاقهاش تحقیق در عملیات (OR) است که بعدها با تغییر مواد آموزشی در دوره فوقلیسانس هم آن را میگذراند و تجربه از نزدیک یاد گرفتن از مدیران سازمان برنامه، برایش بسیار باارزش است.
بسکتبال
جهانگرد علاقه خاصی از دوران نوجوانی به بسکتبال داشته و تعریف میکند در مدرسه و سپس در دانشگاه چنان مداوم بسکتبال بازی میکرده که سرانجام حتی به تیم دانشکده نیز راه پیدا میکند. در حوالی سال ۵۶ که دانشکده به اعتصاب کشانده میشود و نیروهای امنیتی دانشجویان را دستگیر میکنند، به تدریج علایق جانبی او کمرنگ میشود و دست از ورزش مورد پسندش میکشد. این روزها هنوز هم حسرت آن بازی کردن را دارد اما اعتراف میکند:«همیشه دوست داشتم فوروارد بازی کنم.»
به همراه سایر دانشآموزان مذهبی آن دوران وارد ستاد استقبال از امام میشود و در جمع حلقههای پیرامونی برای محافظت شرکت میکند، خاطرات متعددی از آن دوران دارد. بار اولی که برای استقبال از امام رفتند، سفر لغو میشود و تیم استقبال با خطر دستگیری توسط نیروهای گارد و ساواک مواجه میشود. ناگزیرند به خانههای محقر حاشیه شهر پناه ببرند. از دیدن پذیرایی و مهربانی مردم متاثر میشود. بهار شدن زمستان را هنوز یکی از عجیبترین سحرهای زندگیاش میداند. روز ۲۰ بهمن برایش یکی از تجربههای انقلابی- ارتباطی است:«به اتفاق برادرم که موتور داشت و یکی از فعالترین نیروهای محله بود، رفته بودیم مدرسه علوی امام را ببینیم ولی گفتند ایشان کسالت دارند. آمدیم که برگردیم، دستوری از امام رسید که حکومت نظامی را لغو کرده بودند و از مردم خواسته بودند از خانههایشان بیایند بیرون. هنوز رادیو و تلویزیون دولتی به کنترل کامل نیروهای انقلابی درنیامده بود، برای همین روی ورقهای معمولی آ چهار دستور امام را مثل پلی کپی نوشتند و دادند به ماها که در سراسر شهر خبر را پخش کنیم. هر کداممان به سمتی رفتیم. از مدرسه علوی تا دم فرودگاه مهرآباد که میرفتیم، همه مردم در محلهها و سر خیابانها با دیدن این فرمان هورا میکشیدند و صلوات میفرستادند. فردایش حکومت به کل سقوط کرد.» در فاصله بهمن ۵۶ تا بهار ۵۷ فعالیتهایش را در فضای مسجد و محله دنبال میکند. جنبش دانشجویی با اذن امام شکل میگیرد و از همان ابتدا نصرالله جهانگرد در هسته جنبش است. وقت بسیاری را صرف بالیدن جنبش دانشجویی میکند و همزمان با حضور رهبری به عنوان نماینده امام در جنبش دانشجویی، پیش از انتخاب به عنوان رئیسجمهور، تجربه کار کردن مستقیم با ایشان را دارد. به عنوان نماینده شورای مرکزی دانشجویان در جلسات انقلاب فرهنگی حضور مییابد و از نزدیک وجود و ظهور اختلاف با بنیصدر را مشاهده میکند.
انفجار
روز انفجاری که منجر به شهادت رجایی و باهنر میشود، در محل خیابان پاستور حضور دارد و هنوز هم خاطرات آن روز منقلبش میکند:«روز قبل از حادثه، انفجاری در همان محدوده اتفاق افتاد که تلفاتی نداشت ولی بچههای امنیتی نگران بودند شاید هدف سنجیدن آمادگی ما بوده. موقع انفجار اصلی جلسه به تعویق افتاده بود و ما هم بیخبر رفته بودیم بیرون. وقتی پس از نماز برگشتیم ناگهان صدای انفجار را از ضلع مقابل ساختمان شنیدم و از پنجره اتاقم دود و آتشی که از اتاق جلسه بیرون میزد، مشخص بود. نمیدانستم جلسه هیات دولت برگزار شده و برای همین ناخودآگاه در راهرو میدویدم و داد میزدم، آقای رجایی را صدا میکردم. ..»
ماندن
بعد از تسخیر سفارت آمریکا طی ماجرایی موسوم به لانه جاسوسی، دیدگاههای جنبش دانشجویی درباره مساله انقلاب فرهنگی حساسیتی فراوان پیدا میکند و حضور جهانگرد در ستادی که از سوی دانشجویان برای این جریان تشکیل شده، او را به داغترین موضوع سیاسی زمان خودش وارد میکند. اعتقاد دارد در بدو امر فرآیند انقلاب فرهنگی از طرح اولیهاش خارج میشود و حضور بنیصدر کنترل امر را غیرممکن میکند. شاید ایده اولیه مستلزم تعطیل شدن دانشگاهها نبود.
مهمترین اقدامش در این دوره را برنامهریزی و اجرای یک دوره فشرده عقیدتی و تشکیلاتی شوراهای مرکزی انجمن اسلامی کشور میداند که بعدها به اردوی لویزان مشهور میشود. تابستان ۵۹ دانشکده شهید رجایی فعلی که آن روزها هنوز با نام قدیمی مدرسه آمریکاییها شناخته میشد، محل گردهمایی همه شوراهای مرکز انجمن اسلامی میشود و کلاسهای مشهوری با حضور تمامی رجال درجه اول کشور طی سه ماه تابستان برگزار میشود. کلاسهای شهید بهشتی درباره فلسفه و شناخت از مهمترین بخشهای این دوره برای هستههای اصلی عقیدتی دانشگاههاست. هزینههای دوره را به دستور امام، آیتالله امامی کاشانی پرداخت میکند که خود در زمره مدرسان نیز هست. کل اردو با همراهی و دستور دفتر سیاسی وزیر آموزش و پرورش وقت؛ شهید رجایی انجام میشود. خودش میگوید هرچند تجربیات کاری چندی پیش از انقلاب داشته و حتی در مواردی حقوق خوبی هم گرفته اما اولین دستمزد واقعیاش را پس از انقلاب و همزمان با اردوی لویزان دریافت میکند که فقط ۱۵۰ تومان بوده و از سوی دفتر امام به آنها اختصاص داده میشود.
از همدورههایش در تحکیم وحدت، بنیانگذاری جهاد دانشگاهی و همراهان اردوی لویزان سید عباس نبوی روحانی مشهور راستگرا، حسین رحیمی رئیس سازمان سنجش، محمد رحمتی وزیر راه در دولت نهم، محمد مهدی آخوندی رئیس پژوهشگاه و مرکز ملی ناباروری و علی شکوریراد را به خاطر میآورد. به اتفاق دوستانش برای دعوت از شهید بهشتی هیاتی را تشکیل میدهند و او را راضی میکنند کلاسهایی برای دانشجویان در اردوی لویزان برگزار کند. از روزی که دعوت را میپذیرد تا لحظه شهادتش هر یکشنبه راس ساعت پنج در اردو حاضر است. خاطره دستاولی از روز نخست حضور بهشتی در اردوی لویزان دارد:«جوسازی علیه ایشان خیلی بود تا حدی که حتی در شورای عمومی جنبش دانشجویی از من سوال کردند چرا رفتی از ایشان دعوت کردی که حضور پیدا کنند. من گفتم حتی اگر اختلافی هم بین حزب جمهوری و دفتر تحکیم وحدت باشد باز هم ما از ایشان خواستهایم فقط درس فلسفه شناخت را تدریس کنند. اگر شما بهتر از ایشان سراغ دارید بسمالله. آن روز انتقادات دیگر ساکت شد ولی وقتی خود شهید بهشتی برای اولین بار آمدند در اردو، نصف بچهها که در حیاط نشستند؛ بقیه هم رفتند و شروع کردند انواع و اقسام سوالها را پرسیدن. ایشان لبخند زدند گفتند هدفشان تدریس است اگر اجازه بدهند هر جلسه یک ساعت را درس بدهد و بقیه بماند برای سوالات. نشستند. آنقدر برخورد مناسبی داشتند که از جلسه بعد سر عکس گرفتن با ایشان دعوا بود. خیلی از بچههای آن روز حالا خودشان سردار شدهند، فرمانده شدهاند، اسیر شدهاند، شهید شدهاند ولی تاثیر آن اردو برایشان ماند.» معتقد است روش آموزشی آنها بعدها در نظامهایی مانند مرکز آموزش بسیج مورد استفاده قرار گرفته است.
انحلال
وقتی درباره مدرسه عالی کامپیوتر و همراهیاش با انحلال آن میپرسیم، پاسخش به زمانه خاصی برمیگردد. توضیح میدهد در آن زمان رویکرد تجمیع مراکز آموزشی بود و مثلا دانشگاه علامه طباطبایی هم از همین تجمیعات به وجود آمده ولی مدرسه عالی کامپیوتر به سه شاخه شکسته میشود که برخی به صنعتی دانشگاه صنعتی اصفهان، برخی به دانشکده ریاضی شریف و برخی هم به دانشکده انفورماتیک شهید بهشتی بازمیگردند. معتقد است وقتی موج اولیه دانشآموختگان فرنگرفته پیش از انقلاب از هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی کوچ کردند، این دانشکده هم نزول کرد ولی خودش بهشخصه در زمان مرکز تحقیقات مخابرات سعی کرده است انواری را به ایران بازگرداند، هرچند بودجه لازم برای فعالیتش تامین نشده؛ دستکم مرتضی انواری از دست سید محمد خاتمی لوح تقدیر میگیرد. میپذیرد که شاید او و همکلاسیهایش بسیار درگیر انقلاب بودهاند و به انحلال مدرسه موفقشان چندان توجه نکردهاند.
مفاد اساسنامه جنبش دانشجویی را به شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت میبرند و با جلساتی مداوم تصویب آنها را میگیرند ولی روند رو به گسترش حضور سیاسی نصرالله جهانگرد ناگهان با انفجار در جلسه ریاست جمهوری به سکوت تبدیل میشود. او که ارادت ویژهای به معلم شهید دارد، حادثه را از چند اتاق آنطرفتر مشاهده میکند و هرچند این روزها دربارهاش صحبت نمیکند ولی در آن زمان بار دیگر به فضای دانشگاهیاش بازمیگردد. موج انقلاب فرهنگی سپری شده و دیگر درهای دانشگاه باز است.
پس از حوادث سال ۶۰ رجعتش به فضای دانشگاهی و علمی جدیتر میشود. بهرغم حضور در دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی و دفتر تحکیم دوره لیسانسش را با پشتکار تمام میکند و چون از مدافعان خالص ماندن جنبش دانشجویی است با بیرون آمدن از دانشگاه فضای تحکیم وحدت را هم ترک میکند. به اتفاق سه نفر از دوستانش مدتی کار کردن پیش مسیح قائمیان در دادهپردازی را تجربه میکنند و با آشنا شدن با دوست صمیمی این سالهایش یعنی برات قنبری پایشان به مرکز تحقیقات مخابرات باز میشود. چند ماه بعد در سال ۶۳ که پس از ۹ سال و نیم پرماجرا فارغالتحصیل میشود، به کل فعالیتهای سیاسیاش را کنار میگذارد و تازه متوجه میشود محمدحسن انتظاری رئیس وقت مرکز تحقیقات مخابرات، پس از چندی برای وی حکم ریاست بر بخش مالتیپلکس و انتقال داده مرکز را زده است. فضای سیاسی تغییر کرده، عضو هیچ حزبی نیست و میخواهد صرفا کار تحقیقاتی کند.
ساختن
رهاشده از بند سیاست، جهانگرد در میانه دهه سوم زندگیاش حضور فعالی در سطح کارشناسی انفورماتیک کشور پیدا میکند. تازه ازدواج کرده است و خط مشی متمایزش به سرعت مشخص میشود. در ابتدای دهه ۶۰ برنامه اول توسعه که در زمان میرحسین موسوی و سالهای جنگ تحمیلی ناکام مانده است، دوباره تدوین میشود. تیم مشترکی از مرکز تحقیقات مخابرات و وزارت صنایع در زمان محمدرضا نعمتزاده، مسوول یافتن حلقه مفقوده صنعت الکترونیکی در ایران هستند. حاصل کار یکی از اولین کارهای پژوهشی پس از انقلاب است که به استقبال فناوری اطلاعات در قالب موارد مختلفی همچون نیمههادیها میرود.
مالزی
از دید جهانگرد تجربه مالزی مهمترین تجربه دولتمحور و دانشبنیان است که در دسترس ایران بوده:«ما اسناد توسعه اروپا و آمریکا را دیدیم ولی تنها کشوری که میشد در آن از نزدیک این تجربه را لمس کرد و با خود سیاستگذارانش حرف زد، مالزی بود. من توانستم حتی با مشکلات و بنیانهای فکری این نگاه در مالزی آشنا شوم.»
همزمان از یک طرف غلامعلی حدادعادل به عنوان مدیر دفتر تدوین محتوای درسی از جمعی که قنبری، جهانگرد و بیدآبادی، موسس شرکت پرورش دادهها، در آن حضور دارند، میخواهد که درس کامپیوتر را وارد دروس متوسطه آن زمان کنند و نتیجه این همکاری هم اولین کتاب انفورماتیک درسی در سال سوم ریاضی فیزیک بود. از سوی دیگر هم در خود مرکز تحقیقات تیمی که جهانگرد سرپرستی میکند، برای اولین بار در کشور دستگاه فکس را مهندسی معکوس، طراحی و تولید میکند که جایگاه او را در مرکز تحقیقات مخابرات ارتقا میدهد.
مجموعه این فعالیتها در کنار سابقه ذهنی جهانگرد به عنوان فردی که با مقامات تراز اول سیاسی کشور همکاری داشته است، او را وارد نمای جدیدی از حیات فردی و حرفهایاش میکند. در حوالی سال ۶۴ طی مطالعاتش برای اولین بار با اسنادی مواجه میشود که در پی توسعه کاربری فناوری اطلاعات در کشورهای اروپایی هستند و مهمترین آنها متعلق به بریتانیا و موسوم به پروژه الوی (ALVEY) است:«پس از جنگ جهانی دوم کشورهای توسعهیافته و آسیبدیده به دنبال محور توسعه بودند که صنعت خودرو انتخاب شده بود، چون دامنه گستردهای از صنایع پیرامونی را تحریک میکرد. از اوایل دهه ۸۰ شکاف فناوری بین قدرتها زیاد میشود و چون کشورهایی مانند ژاپن و ایالات متحده هم توسط دولت بریتانیا مورد بررسی قرار میگرفتند، توسط پروفسور الوی مهمترین عنصر رقابتی فناوری اطلاعات شناسایی میشود. برای رساندن بریتانیا به دیگر کشورها پروژههایی سهساله و چندساله اجرا میشوند.»
پروژه واقعا بین سالهای ۱۹۸۳ تا ۸۷ در واکنش به نسل پنجم رایانههای ژاپنی پیاده شد و به همگرایی در شبکههای بسیار بزرگ میپرداخت. بعدها در آستانه تشکیل اتحادیه اروپایی طرح دیگری موسوم به ESPRIT که مخفف تحقیق راهبردی اتحادیه اروپایی در زمینه اطلاعات بود، نیز بر همین مبنا مطرح شد و جهانگرد از طریق منابع بینالمللی موجود در مرکز تحقیقات با این مفاهیم آشنا بود. طرحها هزاران کمپانی اروپایی را در میانه آن سالها فعال کرد و در ذهن جهانگرد نطفه طرحی بسته شد که بعدها تکفا نام گرفت. حضور در کارگروههای تدوین برنامه اول توسعه نیز این میل را تحریک میکند.
با شهادت قندی، محمد غرضی به راس وزارتخانه میآید. هرچند دیگر حمایت سابق از مرکز نیست و توجه عمومی به توسعه شبکه معطوف شده اما در لحظات خاصی انتظاری و تیمش مجال حضور مییابند. تنها یک سال بعد در دیداری در مخابرات به شکایت سازمان برنامه و بودجه رسیدگی میشود که به نمایندگی مسعود داورینژاد مدیر وقت مخابرات سازمان برنامه و مسعود صفاری به کیفیت پایین خطوط لیزلاین معترض است. در آن دیدار جهانگرد درباره دگردیسی مخابرات مبتنی بر نسل جدید شبکهها ایدهای را مطرح میکند که بر اساس آن ماموریت مییابد تحقیقات ششماههای را انجام دهد و تیمی کامل مشغول پژوهش میشود. نتیجه اولین طرح برای شبکه مبتنی بر داده کشور است که طرح آزمایشی آن برای خط طولانی منتهی به چابهار پایلوت میشود.
پروژه با تغییرات سیاسی در مخابرات از دسترس مرکز دور میماند اما برآوردی ۲۰۰ میلیون دلاری برای آن در هیات دولت مصوب میشود که طی آن شرکت دیتا برای اولین بار پا میگیرد. گزارش چندصد صفحهای، مبنایی میشود برای رسیدن به شبکه دیجیتال. بعدها در سال ۷۶ نیز به عنوان معاون برنامهریزی شاهد مهاجرت به IP است تا سه نسل را از نزدیک دیده باشد.
با آمدن مصطفی معین به وزارت علوم جهانگرد نیز رئیس شورای انفورماتیک وزارت علوم میشود و با حمایت ویژه وزیر مبنایش را بر توسعه زیرساخت آموزش عالی در حوزه فاوا میگذارد. به همراه مشاور وزیر که این بار هم مسیح قائمیان است، یک طرح زیربنایی در این زمینه تهیه میکنند که متضمن تشکیل رشتهها و دانشکدههای جدید است. هاشمی رفسنجانی وزیر علوم دور دوم را تغییر میدهد و دولتمردان ترکیبشان تغییر میکند. علیاکبر صالحی، وزیر امور خارجه دولت محمود احمدینژاد، که در آن زمان معاون آموزشی جدید است، از جهانگرد برای تکمیل کارش دعوت میکند اما فقدان حمایت لازم پروژه را زمین میزند.
حمید میرزاده که به سازمان برنامه و بودجه میرود از جهانگرد دعوت میکند به عنوان مشاور انفورماتیک ایفای نقش کند و مدلی برای سرشماری مکانیزه تدوین میشود که سرانجام شمارش نتایج را از حالت پانچی خارج و وارد فضای تماممکانیزه میکند. در حقیقت خوانش فرمها با استفاده از همان دانش مهندسی معکوس دستگاههای فکس انجام میشود که ایده انتخابات الکترونیکی را زنده میکند.
حج
سید مهدی طباطبایی روحانی خوشنام جنوب شرق تهران در سفر حج، روایتی را از امام سجاد (ع) برای جهانگرد نقل میکند که به نظر وی مبانی برنامهریزی راهبردی را توضیح میدهد. در این روایت، مومنان توصیه میشوند در سفر به مکه بیش از هر اقدامی طواف کنند و اگر هم نتوانستند، به خانه خدا نگاه کنند و در احوالات عالم دقیق شوند. از دید آقای تکفا این مبنای حقیقی برنامهریزی برای اولویت است:«چون همیشه که میشود نماز و قرآن خواند ولی طواف کردن و تفکر در خلقت پای کعبه مختص همین محل است. حتی وسوسه شدم پایاننامهام را هم روی مدیریت زمان و تعیین اولویت بر همین مبنا بنویسم.»
خواسته هاشمی رفسنجانی برای انجام انتخابات به شیوه مکانیزه در پایان دور نخست انتخاباتش بار دیگر توجه محمد غرضی را معطوف به مرکز تحقیقات مخابرات میکند. شورای نگهبان هم حمایت میکند و محمدرضا علیزاده، عضو حقوقدان این شورا همراهی فراوانی از خود نشان میدهد. جهانگرد که در دپارتمان مالتیپلکس مرکز است، طرحی برای تماممکانیزه کردن انتخابات مبتنی بر شمارش دیجیتالی و موجود بودن ...
منبع و ادامه خبر در :
http://www.peivast.com/?p=2846