تو ستون استحکام عرشی بانو! اینگونه بر زمین نیفت! برخیز؛ وگرنه آسمان بر زمین سقوط خواهد کرد. برخیز و چنین رنجور به دیوار تکیه نده که تمام عالم به تو اتکا دارد.
تو ستون استحکام عرشی بانو! اینگونه بر زمین نیفت! برخیز؛ وگرنه آسمان بر زمین سقوط خواهد کرد. برخیز و چنین رنجور به دیوار تکیه نده که تمام عالم به تو اتکا دارد. برخیز! همه زخمهایت را پنهان کن تا دشمن، آرزوی پیروزی را برای خویش به گور ببرد. هنوز باید باشی. هنوز اسلام نیازمند خطبههای توست. هنوز امیرالمؤمنین علی(ع) انقلاب و غیرت فاطمی تو را پشتوانه خویش میخواهد. برخیز و با همین نیمهجان مجروح، با همین پیکر زخمخورده در کوچههای شهر جاری شو. در تمام خانههای خواب برده را با دستهای عصمت خویش بکوب تا بیدارشان کنی؛ تا تنها ماندن حجت خداوند را بدانند و به پا خیزند، تا پایمال شدن وصیت و میراث رسول را سکوت نکنند. پس از تو غمگین نباید بود. اکنون که تو رفتهای، تمام دردهایت به پایان رسیدهاند. اینک در جوار پیامبر خاتم نشستهای و بیشک، غصههایت را سر بر دامان او از یاد میبری. امّا اندوه من از بیتو ماندن است...، از تنها شدنِ حقیقت بر روی این خاک پرفریب...، از درد دلهای تلنباری که پس از تو تنها قلب پرسکوت چاه، یارای شنیدنش را خواهد داشت. تو را پنهان از چشمهای بخیل روزگار به خاک سپردم تا حسرت دیدار مزارت تا قیامت، دلهای گنهکارشان را به آتش بکشد. تو را که ناموس حق بودهای، دور از دستها و چشمهای نامحرم زمین دفن کردم. بگذار همه تا ابد بدانند دختر معصوم رسول خدا (ص) چنان از امت خویش در ستم بود که نخواست هیچکس نشان مزارش را بداند. بگذار این بینشانی، به نشانه اعتراضی ابدی در دل تاریخ جاودانه شود. اینک من برای روزهای بعد از این غمگینم؛ روزهایی که باید بیتو نفس کشید و سکوت کرد و خون دل خورد. من برای این دنیای ستمکار و در غفلت غمگینم که از این پس قرار است نشانههای خداوند را بر روی زمین، یک به یک بیازارند و بر گمراهی خویش بیفزایند. از این پس اندوه من ابدیاست؛ تا آن زمان که به تو بپیوندم. شانهای که پس از تابوت تو خسته و غمگین به خانه بازمیگردد، هیچ آرزویی جز ندیدن دنیا ندارد. دیگر دنیا با تمام فراخیاش برای من تنگ است؛ وقتی تو را در هیچ جای زمین نمیتوان سراغ گرفت. دیگر هیچکس انگار در دنیا نیست؛ وقتی بین ازدحام مردم، بانوی بهشتی من حضور ندارد. آه بانو! این کلبه محقر با تو فردوس برین بود برای من...، برای من و فرزندانی که دیگر طاقت نگاههای سوگوارشان را ندارم. وقتی که تو بودی، سفره خالی و بیرونقمان گوارا بود؛ آنچنان که گویا مائدههای آسمانی برایمان پهن بود و گرسنگی را کنار این سفره بینان، با شمیم بهشتی تو از یاد میبردیم. بانو! هنوز زمین نیازمندت بود. هنوز گرسنگان مشتاقند که در خانه تو را بکوبند و تو افطار فقیرانه خود و خانوادهات را انفاق کنی و با لبهای روزهدار، از خداوند بشنوی که: «وَیُطْعِمُونَ الطّعَامَ عَلَی حُبّهِ مِسْکِیناً وَیَتِیماً وَأَسِیراً»