06/09/1403  
 
سه شنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۳ ۱۵:۳۳ ۷۹
طبقه بندی:
  • صنفی
  • اخبار سازمان
چچ
روایت شهادت تک تک یاران امام حسین در دشت کربلا

بازخوانی حادثه عظیم عاشورا؛

روایت شهادت تک تک یاران امام حسین در دشت کربلا

شب و روز عاشورا بنابر سنت تاریخی متعلق به امام حسین (ع) سرور و سالار شهیدان است و راویان به وقایع آن روز بزرگ می‌پردازند اما در روز عاشورا در کربلا چه گذشت؟ روایت کامل و دقیقِ واقعه عاشورا را به ترتیب زمان و لحظات دردآور شهادت یاران حسین (ع) در «تابناک» بازخوانی می‌کنیم...

شب و روز عاشورا بنابر سنت تاریخی متعلق به امام حسین (ع) سرور و سالار شهیدان است و راویان به وقایع آن روز بزرگ می‌پردازند اما در روز عاشورا در کربلا چه گذشت؟ روایت شده عمر بن سعد با انداختن نخستین تیر، رسما جنگ را آغاز کرد و گفت‌: نزد عبیدالله شهادت دهید که من نخستین تیر را رها کردم‌. عمر بن سعد خطاب به کوفیان گفت‌: منتظر چه هستید! اینان یک لقمه برای شما هستند.

زمانی که عمربن سعد تیر انداخت‌، دیگر سپاه ابن زیاد نیز شروع به تیر اندازی کردند. (فلمّا رمی عمر، ارتمی الناس‌) به گزارش ابن اعثم‌: باران تیر (و أقبلت السهام کأنّها المطر) از سوی کوفیان به سوی اصحاب امام حسین ـ علیه السلام ـ شدت‌گرفت و امام فرمود: اینها قاصد این قوم به سوی شماست‌؛ برای مرگی که ‌چاره‌ای از پذیرش آن نیست‌، آماده باشید. 


پس از آن دو گروه بر یکدیگر حمله ‌کردند و ساعتی از روز را به طور دسته جمعی با یکدیگر جنگیدند، به طوری‌که بنا به برخی اخبار پنجاه و اندی از اصحاب امام حسین ـ علیه السلام ـ به‌شهادت رسیدند. 

در این وقت‌، امام دستی به محاسنش کشید و فرمود: غضب‌خدا ... بر کسانی که متحد بر کشتن فرزند دختر پیامبرشان شدند، شدید خواهد بود. به خدا سوگند که تسلیم آنان نخواهم شد تا با محاسنی خونین خدا را ملاقات کنم (و اللّه ما أجبتهم الی شی‌ء ممّا یریدونه أبدا حتی ألقی الله و أنا مخضّب بدمی‌.)

بلاذری می‌گوید که امام سوار بر اسبش‌، قرآنی پیش روی خود نهاده بود و همین خشم دشمن را بیشتر بر می‌انگیخت‌. در این وقت‌، عمر بن سعد، حصین بن نمیر تمیمی را همراه پانصد نفر تیرانداز به سوی امام‌حسین ـ علیه السلام ـ فرستاد. تیراندازی اینان سبب شد که همه اسبان سپاه امام کشته شدند و نیروهای امام پیاده گشتند.

در این حمله‌، بسیاری از اصحاب با تیرهایی که بر بدنشان فرود آمد، به شهادت ‌رسیده یا زخمی شدند. (فما بقی واحد من أصحاب الحسین الاّ أصاب من‌ رمیهم سهم‌). ابن شهرآشوب اسامی شهدایی را که در حمله نخست دشمن به ‌شهادت رسیدند، فهرست‌وار آورده است‌. 

این افراد جمعا 28 نفر از اصحاب و ده نفر از موالی امام حسین و پدرشان امام علی ـ علیهما السلام ـ بودند که در مجموع 38 نفر می‌شدند. اینها افرادی هستند که اساسا فرصت نبرد تن به تن پیدا نکرده و در تیراندازی نخست کوفیان به شهادت رسیدند. دیدیم‌که ابن اعثم شمار آنان را بیش از پنجاه نفر یاد کرده است‌.

ـ با شهادت پنجاه نفر در یک حمله دسته جمعی‌، شمار اندکی از یاران امام‌حسین ـ علیه السلام ـ باقی ماندند؛ کسانی که به نوعی مبارزه تن به تن با سپاه ‌ابن زیاد داشتند. از آن جمله‌، عبدالله بن عمیر کلبی است که در برابر مبارزه‌خواهی یسار از موالی زیاد بن ابیه‌، پس از کسب اجازه از امام حسین ـ علیه‌السلام ـ عازم میدان شد.

در همان حال همسرش او را تحریک به جنگ می‌کرد و خطاب به او می‌گفت‌: قاتِل بأبی و أُمّی عن الحسین ذُریّه محمّد. برو و از نسل محمد دفاع کن. در واقع‌، اوّل‌ حبیب بن مظاهر و بُرَیْر بن خضیر قصد رفتن به مبارزه را داشتند که امام اجازه ‌نداد و پس از آن که عبدالله بن عمیر اجازه خواست‌، امام اجازه رفتن به میدان ‌را به وی داد. وقتی در این نبرد یسار را کشت‌، سالم از موالی عبیدالله به میدان‌ آمد که به رغم آن که انگشتان عبدالله کلبی در برابر شمشیر سالم افتاد، اعتنا نکرده‌، او را نیز کشت و در میان میدان شروع به رجز خوانی کرد. 

زنش هم‌عمودی در دست گرفته به تحریض او می‌پرداخت و می‌گفت‌: قاتِل دون‌َالطیّبین ذرّیّه محمّد. امام به همسر او دستور داد تا بازگردد و در عین حال آن‌ها را دعا کرد. یسار و سالم‌، نخستین کشتگان سپاه ابن زیاد بودند. 

خبر عبدالله بن‌عمیر به صورتی که گذشت‌، خبری معتبر می‌نماید. ابن اعثم‌، از وهب بن‌عبدالله بن عمیر کلبی یاد کرده که همراه مادر و همسرش در کربلا بوده است‌. صورت نقل ابن‌اعثم‌، طبق معمول حماسی‌تر و طبعا غیرقابل قبول‌تر است‌. وهب به میدان می‌رود، می‌جنگد و بر می‌گردد و به مادر می‌گوید: آیا از من‌راضی شدی‌؟ 

روایت شهادت تک تک یاران حسین در دشت کربلا


مادر می‌گوید: لا، ما رضیت حتی تقتل بین یدی الحسین‌. اومی‌جنگد تا آن که ابتدا دست راست و سپس دست چپش قطع می‌شود و بعدکشته می‌شود. طبعا نباید این شخص کسی جز عبدالله بن عمیر کلبی باشد که‌خبر او در منابع معتبر آمده است‌. در امالی صدوق از وهب بن وهب یادمی‌شود که خود و مادرش نصرانی بودند و به دست امام حسین ـ علیه السلام ـ مسلمان شدند و به کربلا آمدند. این نیز همان شخص است و خبر یاد شده به‌این صورت چندان قابل اعتماد نیست‌. تلفیقی از این دو خبر را خوارزمی‌آورده است‌. گفتنی است که عبدالله بن عمیر پس از کشتن یسار و سالم‌، سالم‌می‌ماند تا در حمله بعدی به شهادت می‌رسد که خبر وی را خواهیم آورد.

پس از آن ابوالشعثاء یزید بن زیاد کِندی که همراه سپاه عمر بن سعد به کربلا آمده و به امام پیوسته بود، عازم نبرد شد. وی زمانی که مشاهد کرد دشمن همه پیشنهادهای امام را رد می‌کند (حین ردّوا ما سأل‌) به آن حضرت پیوست‌. وی که تیرانداز ماهری بود، هشت تیر انداخت و پنج نفر را کشت‌. ابومخنف ازتیراندازی‌های گسترده او و مهارتش یاد کرده می‌نویسد: صد تیر انداخت که‌پنج تای آن خطا نرفت‌.

امام حسین ـ علیه السلام ـ او را دعا کردند. خودش گفت حتماً پنج نفر را کشته است‌. ابومخنف می‌افزاید: و کان فی أوّل من قتل‌.شعر او این بود:
یا رب‌ّ انّی للحُسَین ناصر
و لابن سعد تارک و هاجر

خود این شعر اشاره به ترک سپاه ابن سعد توسط او و پیوستنش به امام حسین علیه السلام ـ دارد. طبعاً در تقدّم و تأخر برخی از مبارزان و شهادت آنان ‌اختلاف نظرهایی در منابع وجود دارد.

ـ پس از تیرباران نخست و مبارزه عبدالله بن عمیر و ابوالشعثاء، سپاه عبیدالله ‌ابتدا از سمت راست و سپس از سمت چپ به سپاه‌ِ اندک امام نزدیک شدند. افراد باقی مانده از سپاه امام‌، روی زانو نشسته‌، نیزه‌های خود را به سوی اسبان‌گرفتند و آنها به اجبار برگشتند. پس از آن‌، شروع به تیراندازی به سوی سپاه‌عبیدالله کرده‌، عده‌ای را کشته و شماری را مجروح کردند.

در این میان عبدالله‌بن حوزه که فریاد زده‌، بشارت جهنّم به امام حسین ـ علیه السلام ـ داده بود! بانفرین امام‌، در مسیر برگشت‌، از اسب به زیر افتاد و پایش به رکاب گیر کرده‌، همین طور که حرکت می‌کرد، سرش به این سوی و آن سوی خورد تا به‌هلاکت رسید. مسروق بن وائل که خود ناظر این ماجرا بود، سپاه کوفه را ترک کرده برگشت و بعدها می‌گفت‌: از این خاندان چیزی دیدم که هرگز حاضر به‌جنگ با آنان نمی‌شوم‌.

(لقد رأیْت‌ُ من أهل هذا البیت شَیئا لا أقاتلهم ابدا).

ـ از آن پس تک تک اصحاب عازم میدان شده و پس از مبارزه به شهادت‌رسیدند. یکی از چهرگان کربلا بُرَیْر بن حضیر هَمْدانی است که در کوفه به‌سیّد القراء شهرت داشت و از شیعیان بنام این شهر بود. وقتی یزید بن معقل‌مبارز طلبید، بریر عازم نبرد با وی شده‌، چنان ضربتی بر سر او زد که نه تنهاکلاهخود او را بلکه نیمی از سرش را هم شکافت‌. پس از آن رضی بن منقذعبدی به نبرد وی آمد. ساعتی به هم پیچیدند تا بُرَیْر بر سینه او نشست‌. رضی‌از دوستانش یاری طلبید. در این وقت کعب بن جابر به سوی بریر شتافت ونیزه خود را بر پشت بریر فرو کرد.

روایت شهادت تک تک یاران حسین در دشت کربلا


[عفیف بن زهیر که خود در کربلا بوده‌،می‌گوید: به کعب گفتم‌: این بریر همان است که در مسجد کوفه به ما قرآن تعلیم ‌می‌داد.] پس از آن بر وی حمله کرده‌، او را به شهادت رساند. در گفتگویی که‌میان یزید بن معقل و بریر صورت گرفت‌، یزید به عقاید سیاسی بریر اشاره‌کرده‌، گفت‌:

به خاطر داری که در کوفه می‌گفتی‌: ان‌ّ عثمان بن عفّان کان علینفسه مُسْرفًا، و ان‌ّ معاویه بن ابی‌سفیان ضال‌ّ مضل‌ّ، و ان‌ّ امام الهدی و الحق‌ّ علی‌ّبن أبی‌طالب‌.

بعدها خواهر کعب به برادرش کعب که بریر را به شهادت‌رسانده بود، می‌گفت‌: آیا بر ضد فرزند فاطمه جنگیدی و سیّد قرّاء را کشتی‌؟ به‌خدا سوگند دیگر با تو سخن نخواهم گفت‌. نوشته‌اند: کعب بن جابر بعدها نیزاز کار خود نادم نبود و تصوّرش بر آن بود که خیری برای خود کسب کرده‌است‌. کسی در روزگار حکومت مصْعب بن زبیر از وی شنید که می‌گفت‌: یارب‌ّ! انّا قد وَفَینا، فلا تجعلنا یا رب‌ّ کمن قد غَدَر!؛ خدایا ما به عهد خویش وفاکردیم‌؛ ما را با کسانی که عهد شکنی کردند، قرار مده‌. ابن اعثم‌، سخن بریر بن‌خضیر را خطاب به کوفیان آورده است که فریاد می‌زد: نزدیک من آیید ای کشندگان دختر پیامبر خدا (ص‌) و ذرّیه او!

ـ در اینجا بلاذری خبر از نبرد حرّ بن یزید ریاحی داده است‌. در مقتل‌ابومخنف‌ِ (مشهور که طبعا قصه‌ای و غیر قابل اعتماد است‌) آمده است‌: حرّ ازامام اجازه رفتن به میدان گرفت و گفت‌: فانّی أوّل من خرج الیک و أُحب‌ّ أن‌ أقْتُل‌َ بین یدیک. امام به او اجازه داد. این مطلب که حرّ نخستین کسی بوده است که با این استدلال به میدان نبرد رفته‌، در فتوح نیز آمده است‌. این خبر در منابع کهن دیگر نیامده است‌.

ابومخنف می‌نویسد: همان وقت‌، یکی از کوفیان‌ تمیمی با نام یزید بن سفیان‌، که پیش از آن آرزوی نبرد با حرّ را کرده بود، باآمدن حرّ به میدان‌، او را به مبارزه طلبید. آنان بلافاصله با یکدیگر گلاویزشدند و یزید در همان دم به دست حرّ کشته شد. بلاذری نوشته است که حرّ دونفر را به نام‌های یزید بن سفیان و مزاحم بن حُرَیث کشت‌. خواهیم دید که‌برخی منابع‌، قاتل فرد دوم را نافع بن هلال نوشته‌اند. برخی نبرد حرّ را همزمان‌با نبرد زهیر بن قین و نزدیک ظهر عاشورا پس از شهادت حبیب بن مظاهر می‌دانند.

ـ از این پس‌، باقی مانده اصحاب به صورت تک تک در مبارزه تن به تن یا هجوم بخش‌هایی از سپاه ابن زیاد به شهادت رسیدند که خبر آنها در مآخذ آمده است‌. این افراد شجاعانه می‌جنگیدند و از آنجا که هیچ گونه تعلّق‌خاطری در آن لحظه به دنیا نداشتند، با تمام وجود به جنگ با افراد رفته ومردانه نبرد می‌کردند. 

بعدها یکی از کسانی که در کربلا همراه عمر بن سعدبود، حکایت چگونه جنگیدن این افراد را شرح داد: کسانی که دست در قبضه‌شمشیر داشته‌، مانند شیر ژیان بر ما می‌تاختند و قهرمانان را از چپ و راست‌فرو می‌ریختند؛ آنان آماده مرگ بودند؛ امان نمی‌پذیرفتند؛ در مال دنیا رغبتی‌نداشتند؛ هیچ فاصله‌ای میان ایشان و مرگ نبود و در پی مُلْک نبودند. اگر ما دربرابرشان نمی‌ایستادیم‌، همه سپاه را از میان برده بودند.

یکی از یاران امام حسین ـ علیه السلام ـ عمرو [یا: علی‌] بن قرظه انصاری‌ بودکه برادرش کنار عمر بن سعد و خودش نزد امام حسین ـ علیه السلام ـ بود.برادری که نزد عمر بن سعد بود فریاد زد و امام حسین ـ علیه السلام ـ را به گمراه کردن برادرش متهم کرد؛ امام فرمود: خدا او را هدایت کرده است‌. آن‌شخص بر امام حسین ـ علیه السلام ـ حمله آورد که نافع بن هلال در برابرش‌برآمده‌، او را مجروح کرد و بعدها بهبودی یافت‌.

از چهره‌های برجسته کربلا، یکی همین نافع بن هلال بِجِلی است‌. طایفه بجیله‌، از طوایف شیعه کوفه است‌که بعدها نیز در میان آنان شیعیان زیادی شناخته شده‌اند. از وی نیز تعریفی برای تشیع رسیده که بسان آنچه در باره بریر گذشت‌، جالب است‌. وقتی به‌میدان مبارزه آمد، فریاد می‌زد: أنا الجملی‌، أنا علی دین علی‌ّ. مزاحم بن حُرَیث‌به مقابله با او آمد و گفت‌: أنَا عَلی دین‌ عثمان‌. نافع پاسخ داد: أنت علی دین‌شیطان‌. پس از آن با هم گلاویز شدند تا نافع او را کشت‌.

ـ پس از مبارزه تن به تن برخی از اصحاب با کوفیان و کشته شدن شماری ازسپاه عبیدالله‌، عمرو بن حجاج خطاب به سپاه عمر سعد فریاد زد: ای احمق‌ها! شما با قهرمانان این شهر می‌جنگید؛ کسی با آنان تن به تن به مبارزه نرود. آنها اندکند و شما با پرتاب سنگ می‌توانید آنها را از میان ببرید. عمر بن سعد رأی ‌او را تصدیق کرده‌، از سپاهش خواست تا کسی مبارزطلبی نکند. پس از آن‌عمرو بن حجاج از سمت راست سپاه کوفه بر سپاه امام یورش برد. [عمرو به‌سپاه کوفه فریاد می‌زد:

یا أهل الکوفه‌! الزموا طاعتکم و جماعتکم‌، و لاترتابوا فی قتل من مَرَق عن الدین و خالف الامام‌!]. ای کوفیان‌! اطاعت و جماعت خودرا نگاه دارید و در کشتن کسی که از دین خارج شده و با امام خود مخالفت‌کرده‌، تردید به خود راه مدهید.

به احتمال شمار سپاه امام در این لحظه 32 نفربوده است‌. خوارزمی با اشاره به این رقم‌، می‌نویسد: همین عده به هر کجای‌سپاه کوفه که یورش می‌بردند، آن را می شکافتند. لحظاتی دامنه جنگ بالاگرفت ودر این میان‌، مسلم بن عوسجه اسدی به دست دو نفر از کوفیان به‌شهادت رسید. شهادت مسلم موجب شادی سپاه کوفه شد و شَبَث بن ربعی که‌خود امیر بخشی از سپاه کوفه بود، متأثر شد. 

وی به یاد رشادت‌های مسلم بن‌عوسجه در جنگ با مشرکان در آذربایجان افتاد که مسلم در آنجا شش نفر ازمشرکان را کشته بود. امام حسین ـ علیه السلام ـ پیش از شهادت مسلم‌، زمانیکه هنوز رمقی در وجود او مانده بود، خود را به وی رساند و فرمود: رحمک ربّک یا مسلم‌.

آن گاه حضرت آیه فمنهم من قضی نَحْبَه و مِنْهُم من یَنْتظر رابرای وی خواند. حبیب بن مظاهر، دوست صمیمی مسلم بن عوسجه هم کناراو آمد و او را به بهشت بشارت داد و گفت‌: اگر در این شرایط نبودم‌، دلم‌می‌خواست به وصایای تو گوش می‌دادم‌. مسلم بن عوسجه گفت‌: أوصیک بهذا ـ و اشاره به امام حسین ـ علیه السلام ـ کرد ـ أن تموت دونه‌، در راه او کشته ‌شوی و به دفاع از او جانت را بدهی‌.

حبیب گفت‌: به خدای کعبه چنین خواهم‌کرد. تعبیر به این که مسلم بن عوسجه اوّل اصحاب الحسین بوده است که‌شهید شده‌، می‌باید اشاره به آن باشد که نخستین شهید در حمله عمومی سپاه ‌کوفه بوده است که طبعا پس از تیراندازی عمومی اول و شهادت برخی ازمبارزان به صورت تک تک شهید شده است‌.

با این حال‌، در زیارت ناحیه‌، به‌طور کلی از وی به عنوان اولین شهید کربلا یاد شده است‌: کنت أوّل من شری‌نفسه و أوّل شهید من شهداء اللّه‌. (والله اعلم‌). پیش از این از عبدالله بن عمیر سخن گفتیم و این که یسار و سالم از موالی آل‌زیاد را در میدان کشت‌.

در اینجا، وقتی شمر از سمت چپ سپاه دشمن حمله‌کرد، بقایای سپاه امام مقاومت کرد تا آن که دشمن یورش همه‌جانبه‌ای آورد.اینجا بود که عبدالله بن عمیر کلبی به شهادت رسید. در اینجا همسرش بر بالین او رفت و گریه کرد. شمر به یکی غلامان خود با نام رستم دستور داد تا با عمودی آهنین بر سر او بکوبد. رستم چنین کرد و آن زن نیز به شهادت رسید.

در گزارش طبری‌، آمده است که عبدالله پس از نبردی سخت‌، با حمله هانی بن‌ثبیت حضرمی و بکیر بن حی‌ّ تیمی روبرو شد که بر او یورش آوردند وعبدالله را به قتل رساندند. در انتهای این گزارش آمده است که عبدالله بن‌عمیر (کان القتیل الثانی من أصحاب الحسین‌) (پس از بریر یا مسلم بن‌عوسجه‌) دومین شهید از اصحاب امام حسین ـ علیه السلام ـ است‌. 

در این‌نبرد، بقایای سپاه امام‌، چنان فشرده در کنار یکدیگر قرار داشتند که دشمن‌نمی‌توانست در آنان نفوذی داشته باشد. به ویژه آنان اطراف خیمه‌ها را کنده وآتش در آنها روشن کرده بودند و دشمن تنها از یک سوی می‌توانست بر آنان‌ یورش برد. عمر سعد کسانی را برای نفوذ در چادرها و کندن آنها از جای‌، به درون محوطه خیمه‌ها فرستاد که این افراد توسط چند نفر از اصحاب امام‌محاصره و کشته شدند.

این امر سبب شد تا عمر سعد دستور دهد تا چادرها راآتش بزنند. امام حسین ـ علیه السلام ـ فریاد زد: اجازه دهید آتش بزنند، در هرحال جز از یک سمت نمی‌توانند بر شما حمله کنند. دشمن برای این که کار رایکسره کند، تصمیم حمله به خیمه‌ها و آتش زدن آنها را گرفت‌. 

شمر همراه سپاهش نیزه‌اش را به سوی چادر امام حسین ـ علیه السلام ـ پرتاب کرد و فریادزد: علی‌ّ بالنار حتی أحرق هذا البیت علی أهله‌، آتش برایم بیاورید تا این خانه‌را بر سر اهلش آتش بزنم‌. در اینجا بود که فریاد زنان و کودکان به آسمان رفته‌،همه از چادر بیرون ریختند. و در اینجا بود که شَبَث بن ربعی شمر را توبیخ‌کرده‌، حرکت او را زشت شمرد و شمر بازگشت‌.

زهیر بن قین که فرماندهی‌ناحیه راست سپاه امام را داشت‌، همراه با ده نفر به سوی شمر حمله کرده او رااز محل اقامت زنان و کودکان امام حسین ـ علیه السلام ـ دور کرد. اما شمر بر اوحمله کرده چند نفر از افراد وی را به شهادت رساند. نبرد ادامه یافت‌. اصحاب‌امام حسین ـ علیه السلام ـ یک یک به شهادت می‌رسیدند و هر کدام که شهیدمی‌شدند، نبود آنان کاملا احساس می‌شد؛ در حالی که کشته‌های دشمن به دلیل‌فراوانی آنان‌، نمودی نداشت‌. این حوادث تا ظهر عاشورا ادامه یافت‌.

ـ نزدیکی ظهر بود که حبیب بن مظاهر به شهادت رسید. واقعه از این قرار بودکه ابوثمامه صائدی ـ که از اصحاب امام علی ـ علیه السلام ـ بود ـ وقتی دیداصحاب تک تک به شهادت می‌رسند، نزدیک امام حسین ـ علیه السلام ـ آمد وگفت‌: احساس می‌کنم دشمن به تو نزدیک می‌شود، اما بدان‌! کشته نخواهی شدمگر آن که من به دفاع از تو کشته شوم‌. أما پیش از آن من می‌خواهم در حالی‌خدای خود را ملاقات کنم که نماز ظهر را با تو خوانده باشم‌. (أحب‌ّ أن ألقی‌ربّی و قد صلّیت هذه الصلاه الّتی دنا وقتها)

امام حسین ـ علیه السلام ـ فرمود:(ذکّرت الصلاه‌! جَعَلَک اللّه من المصلّین الذّاکرین‌) نماز را به یاد ما آوردی‌! خداوند تو را از نمازگزاران ذاکر قرار دهد. امام ادامه داد: از دشمن بخواهیدجنگ را متوقف کند تا نماز بگذاریم‌.

حُصَین بن نُمَیر تمیمی‌فریاد زد: نمازشما قبول نمی‌شود! در این وقت‌، حبیب بن مظاهر فریاد زد: ای الاغ‌! نماز آل‌رسول الله قبول نمی‌شود، اما نماز تو قبول می‌شود؟ در این‌جا بود که حبیب باحصین بن تمیم درگیر شد. حبیب در این حمله با زخمی کردن اسب حصین‌توانست وی را به زمین بیندازد که یارانش سر رسیدند و حصین را نجات‌ دادند. به دنبال آن با بدیل بن صریم تمیمی درگیر شده‌، او را کشت‌. در این‌وقت یک تمیمی دیگر بر حبیب حمله کرده‌، او را مجروح کرد.

حصین بن‌تمیم سر رسید و شمشیرش را بر سر حبیب فرود آورد. در این وقت آن فردتمیمی از اسب پیاده شد و سر حبیب را از تنش جدا کرد. حصین بن تمیم برای‌افتخار، ساعتی سر حبیب را گرفته بر گردن اسبش آویخت‌؛ سپس آن را به آن‌مرد تمیمی داد تا نزد ابن زیاد برده‌، جایزه‌اش را بگیرد. شهادت حبیب‌، امام‌حسین ـ علیه السلام ـ را سخت تکان داد. (لمّا قُتِل الحبیب هدّ ذلک حسینا وقال عند ذلک: أحتسب نفسی و حماه أصحابی‌).

وقتی مرد تمیمی به کوفه آمد،قاسم فرزند حبیب بن مظاهرکه آن زمان نوجوانی بیش نبود، از او خواست تاسر پدرش را به او بدهد تا آن را دفن کند. آن مرد نداد. قاسم چندان صبر کرد تازمان تسلط مصعب بن زبیر بر کوفه‌، آن تمیمی را کشت‌. در مقتل منسوب به‌ابومخنف که بخش عمده‌ای از آن داستانی و بی‌مأخذ است‌، از شهادت دوبرادر حبیب با نام‌های علی و یزید سخن گفته شده است‌.

ـ بنابر خبر منابع موثق‌، در این هنگام حرّ بن یزید ریاحی و زهیر بن قین بر دشمن یورش بردند و با حمایتی که از یکدیگر می‌کردند، به نبرد با سپاه کوفه ‌پرداختند. پیاده نظام‌ها به حرّ حمله‌ور شده‌، وی را به شهادت رساندند. منابع‌،برخی از رجزهای حرّ را نقل کرده‌اند.

وی در این رجزها از مقاومت خود دربرابر دشمن و عدم فرارش سخن گفته است‌. ابن اعثم می‌گوید: وقتی حرّ مجروح شد، اصحاب او را نزد امام حسین ـ علیه السلام ـ آوردند در حالی که‌هنوز رمقی در تن داشت‌. امام دستی بر صورتش کشیدند و فرمودند: أنت‌الحرّ! کما سمّتک أُمّک حرّا، و أنت حرٌّ فی الدنیا و الاَخره‌.

حکایت آوردن حرّ نزد امام حسین ـ علیه السلام ـ در مقتل مشهور و منسوب به ابومخنف‌، کاملا متفاوت نقل شده است‌. دشمن چندان حر را تیرباران کردند که بدنش مانندآبکش شد. آنگاه سر او را قطع کرده و به سوی حسین پرتاب کردند. آنجاست‌که امام دست به صورت او کشید. این روایت البته داستانی است‌. داستانی‌تر ازآن‌، حکایت مصعب برادر حر و فرزند حر با نام علی است که دومی در سپاه‌کوفه بود و وقتی دید پدر و عمو به شهادت رسیدند او نیز وارد میدان نبرد شد؛تنی چند نفر را کشت تا کشته شد!

ـ عاقبت ظهر شد و وقت نماز فرا رسید. هنوز زهیر و شماری اصحاب دراطراف امام بودند. امام نماز را به جماعت ـ در شکل نماز خوف ـ اقامه کرد. به‌این ترتیب که امام دو رکعت نماز ظهر را آغاز کرد در حالی که زهیر و سعید بن‌عبدالله حنفی جلوی امام ایستادند. گروه دوم نماز را تمام کرده‌، آنگاه گروه ‌اول رکعت دوم را به امام اقتدا کردند. 

در وقتی که سعید جلوی امام ایستاده بود، هدف تیر دشمن قرار گرفت‌. بعد از پایان نماز هم‌، هرچه امام به این سوی و آن‌سوی می‌رفت‌، سعید میان امام و دشمن قرار می‌گرفت‌. به همین دلیل‌، چندان‌تیر به وی اصابت کرد که روی زمین افتاد. در این وقت از خداوند خواست تا سلام او را به رسولش برساند و به او بگوید که من از این رنجی که می‌برم‌،هدفم نصرت ذرّیه اوست‌. 

وی در حالی به شهادت رسید که سیزده تیر بربدنش اصابت کرده بود. در واقع سعید بن عبدالله بعد از نماز ظهر که باز درگیری آغاز شده و شدّت گرفت‌، در شرایطی که حفاظت از امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را بر عهده داشت به شهادت رسید. در اینجا بازهم دشمن به‌تیراندازی به سوی اسبان باقی مانده سپاه امام ادامه داد تا همه آنان را از بین برد.

در این وقت زهیر بن قین با رجزی که خواند بر دشمن حمله کرد. در شعری که از او خطاب به امام حسین ـ علیه السلام ـ نقل شده‌، آمده است که امام راهادی و مهدی نامیده که در حال رفتن به ملاقات جدش پیامبر، برادرش‌حسن‌، پدرش علی ـ علیه السلام ـ و عمویش جعفر و حمزه می‌باشد:

أقْدِم هُدِیت هادیًا مهدیًّا
فالیوم‌َ تَلقی جدَّک النبیّا
و حَسَنا و المُرتضی علیّا
و ذالجَناحین الفَتی الکمیّا
و أسدالله الشّهید الحیّا

دو نفر از کوفیان با نام‌های کثیر بن عبدالله شعبی و مهاجر بن اوس بر وی حمله کرده او را به شهادت رساندند. در روایتی که در امالی صدوق آمده‌، گفته شده است که وی نوزده نفر را کشت تا به شهادت رسید. در مناقب ابن‌شهرآشوب آمده است که وی یک صد و بیست نفر را کشت‌، سپس به شهادت‌رسید! این آمارها غیر واقعی است که مانند آن در مناقب ابن شهرآشوب نسبت‌به برخی دیگر از یاران امام حسین ـ علیه السلام ـ نیز داده شده است‌. (خدا داناست‌.)

ـ تا این زمان هنوز شماری از یاران امام حسین ـ علیه السلام ـ سرپا بودند و به‌دفاع از آن حضرت‌، در برابر حملات دشمن مقاومت می‌کردند. 

در همین نبردها بود که یاران‌، تک تک به شهادت می‌رسیدند. خبر کشته شدن این افرادکه حتی ممکن است برخی از آنان‌، پیش از ظهر به شهادت رسیده باشند، بیش‌از همه در فتوح ابن اعثم (و به نقل از آن در مقتل الحسین ـ علیه السلام ـخوارزمی و گاه مناقب ابن شهرآشوب‌) آمده است‌. این قبیل مآخذ، گرچه ‌اخبار ریز قابل توجهی از کربلا به ما می‌دهد، اما می‌باید با تأمّل بیشتری موردبررسی قرار گیرد.

عمرو بن خالد ازدی در شمار چنین افرادی است‌. وی رجزی خواند و جنگید تا به شهادت رسید. فرزندش خالد بن عمرو ازدی نیز پس از پدر به شهادت‌رسید.

خوارزمی از عمرو بن خالد صیداوی نیز یاد کرده و نوشته است‌: وی‌ نزد امام آمد و گفت‌: قصد آن دارم تا به دیگر یاران بپیوندم‌. امام حسین ـ علیه‌السلام ـ به او فرمود: تَقَدَّم فا¤نّا لاحقون بک عن ساعه‌. پیش برو، ما نیز ساعتی‌دیگر به تو خواهیم پیوست‌.

سعد [شعبه‌] بن حنظله تمیمی‌ مجاهد دیگری است که با خواندن رجزی به‌میدان رفته پس از نبردی به شهادت رسید.

عمیر بن عبدالله مَذْحِجی شهید بعدی است که رجزی خواند و به میدان رفت‌و به شهادت رسید. سوار بن أبی‌حُمَیر به میدان رفته مجروح شد و شش ماه بعد به شهادت رسید. عبدالرحمان بن عبدالله یَزَنی شهیدی است که به نوشته ابن اعثم‌، پس از مسلم‌بن عوسجه به شهادت رسیده است‌. شعر وی در میدان‌، مضمون مهمی درتشیع او دارد؛ به طوری که شاعر خود را بر دین حسین و حسن معرفی می‌کند.

أنا ابن عبدالله من آل یزن‌
دینی علی دین حسین و حسن‌
أضربکم ضَرْب‌َ فتی من الیمن‌
أرجو بذاک الفوز عند المؤتمن‌

زیاد بن عمرو بن عریب صائدی همدانی معروف به ابوثمامه صائدی که نماز ظهررا به یاد امام حسین ـ علیه السلام ـ آورد، شهید دیگر بعد از ظهر است‌. رجززیبایی از وی توسط ابن شهرآشوب نقل شده است‌.

ابوالشعثاء یزید بن زیاد کندی پیش روی امام حسین ـ علیه السلام ـ در برابردشمن ایستاد و هشت تیر (و در برخی نقلها که پیش از این گذشت صد تیر)رها کرد که طی آن دست کم پنج نفر از سپاه کوفه کشته شدند. آنگاه که دشمن‌درخواست‌های امام حسین ـ علیه السلام ـ را رد کرد، به سوی دشمن تاخت تاکشته شد.

نافع بن هلال بِجِلی که پیش از این اشاره به نبرد او با تنی چند از کوفیان داشتیم‌،با تیراندازی دقیق خود دوازده تن از سپاه کوفه را کشت تا آن که بازویش‌شکست‌. دشمن وی را به اسارت گرفت و شمر گردنش را زد. نوشته‌اند که وی‌روی تیرهایش‌، نامش را نوشته بود و شعارش این بود: «أنا الجملی أنا علی دین‌علی‌». وی در حالی به صورت اسیر نزد عمر سعد آورده شد که همچنان خون‌از محاسنش جاری بود و فریاد می‌کشید: لو بقیَت‌ْ لی عضدٌ و ساعدٌ ماأسرتمونی‌؛ اگر بازو و دستی برایم مانده بود، نمی‌توانستید مرا به اسارتدرآورید.

وقتی شمر خواست گردنش را بزند، نافع گفت‌: به خدا سوگند اگر تو مسلمان بودی‌، برای تو دشوار بود که پاسخ خون ما را در درگاه خداوند بدهی‌.ستایش خدای را که آرزوهای ما را [یعنی شهادت‌] برای اجرا در دست‌بدترین‌ِ خلق خود قرار داد. پس از آن شمر وی را به شهادت رساند. گفتنی‌است که نافع از یاران امام علی ـ علیه السلام ـ و از تربیت یافتگان مکتب آن‌ حضرت بود.

ـ به تدریج شمار یاران امام اندک و اندک می‌شد. افراد باقی مانده که‌نمی‌توانستند به جنگ رویاروی با دشمن بروند، تصمیم گرفتند تا کنار امام‌بمانند و تا پیش از شهادتشان‌، اجازه ندهند امام به شهادت برسد. آنان در این‌باره به رقابت با یکدیگر می‌پرداختند (تنافسوا فی أن یقتلوا بین یدیه‌). دوبرادر با نام‌های عبدالله و عبدالرحمان فرزندان عزره‌ِ الغِفاری که شاهد این‌اوضاع بودند نزد امام آمدند، و اظهار کردند: دشمن نزدیک شده است‌؛ اجازه‌دهید ما پیش روی شما بجنگیم تا کشته شویم‌.

امام فرمود: مَرْحَبًابکم‌.خوارزمی گفتگوی این دو برادر را با امام طولانی‌تر آورده است‌. آنان باگریه نزد آن حضرت آمدند. امام فرمودند: برای چه می‌گریید. شما تا ساعتی‌دیگر نورچشمان خواهید بود. گفتند: ما برای خود گریه نمی‌کنیم‌؛ برای شمامی‌گرییم که دشمن این گونه شما را در محاصره گرفته است‌. ابومخنف این‌حکایت را برای دو نفر دیگر با نام‌های سیف بن حارث هَمْدانی و مالک بن‌عبدالله بن سُرَیع نقل کرده که عموزاده و از یک مادر بودند، نقل کرده است‌.پس از حکایت گریه کردن و پاسخ امام‌، این دو جوان‌، طبق رسم عرب‌، سلام‌خداحافظی دادند: السلام علیک یابن رسول الله‌. حضرت پاسخ داد: و علیکماالسلام و رحمه الله‌. آنان به میدان رفتند، و جنگیدند تا به شهادت رسیدند.

ـ ابن اعثم در اینجا از چند تن از شهدای ک

منبع:
آدرس کوتاه شده: